جدول جو
جدول جو

معنی فاش شدن - جستجوی لغت در جدول جو

فاش شدن
آشکار شدن، شایع شدن
تصویری از فاش شدن
تصویر فاش شدن
فرهنگ فارسی عمید
فاش شدن
(دَ هََ دَ)
آشکار شدن. ظاهر شدن. رجوع به فاش شود.
- فاش شدن خبر، پراگنده شدن و ذیوع آن. (یادداشت بخط مؤلف) :
فاش شد راز من به گیتی فاش
من نترسم ز جنگ وز پرخاش.
طاهر فضل
لغت نامه دهخدا
فاش شدن
آشکار شدن ظاهر شدن یا فاش شدن خبر. پراگنده شدن خبر
تصویری از فاش شدن
تصویر فاش شدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فایق شدن
تصویر فایق شدن
چیره شدن، برتری یافتن، فایق آمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فال زدن
تصویر فال زدن
طالع دیدن، از نیک و بد بخت و طالع خود یا دیگری آگاه شدن و از آیندۀ وضع و حال اطلاع یافتن، فال دیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاسد شدن
تصویر فاسد شدن
تباه شدن، گندیدن، باطل شدن
منحرف شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داغ شدن
تصویر داغ شدن
بسیار گرم شدن، بسیار گرم و سوزان شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خام شدن
تصویر خام شدن
کنایه از غافل شدن، فریب خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاتح شدن
تصویر فاتح شدن
پیروز شدن، غلبه کردن بر دشمن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرا شدن
تصویر فرا شدن
داخل شدن، نزدیک شدن
رفتن
عصبانی شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غات شدن
تصویر غات شدن
در بازی نرد گریختن و جفت شدن مهرۀ تک به مهرۀ دیگر یعنی مهرۀ تک را که احتمال کشته شدن آن می رود به مهرۀ دیگر جفت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فدا شدن
تصویر فدا شدن
در راه کسی یا مقصودی جان خود را دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فارغ شدن
تصویر فارغ شدن
آسوده شدن
کنایه از وضع حمل کردن، زایمان کردن
فرهنگ فارسی عمید
دل دادن دل سپردن دل باختن دوستی شدید نسبت به کسی یا چیزی یافتن شیفته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاتح شدن
تصویر فاتح شدن
پیروز شدن، بر دشمن غلبه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاش گشتن
تصویر فاش گشتن
آشکار شدن ظاهر شدن یا فاش شدن خبر. پراگنده شدن خبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاش کردن
تصویر فاش کردن
آشکار کردن اشاعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاسد شدن
تصویر فاسد شدن
پوسیدن هازفتن و تباهیدن پوخستن پوخستیدن (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
بر آسودن، زاییدن فراغت یافتن آسوده شدن، وضع حمل انجام یافتن عمل زاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
فانی گشتن ونیدن نابود شدن نابود شدن نیست گشتن، ترک دنیا کردن و از خود گذشتن و سپردن طریقت حق بامید بقای ابدی یا بقا بالله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فال زدن
تصویر فال زدن
فال گرفتن طالع دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
متصل شدن یک مهره - که فرد است - به مهره های جفت یا داخل شدن مهره فردی که در خانه حریف است در مهره های جفت طرف دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاد شدن
تصویر شاد شدن
خوشحال شدن مسرور گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تار شدن
تصویر تار شدن
تیره شدن، تاریک گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
همچون تاج بر سر قرار گرفتن افسر شدن، موجب زیب و زینت شدن، موجب مباهات و افتخار گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
بسیار گرم شدن، بسیار آزرده شدن، عیب دار شدن معیوب شدن، شهرت یافتن، کهنه بودن مستعمل بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاص شدن
تصویر خاص شدن
اختصاص یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاک شدن
تصویر خاک شدن
کنایه از خویشتن را هیچ و ناچیز پنداشتن است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رام شدن
تصویر رام شدن
مطیع و فرمانبردار گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
بار گردیدن بصورت بار در آمدن، یا بار بگردن کسی بار گردن کسی شدن، سربار کسی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باب شدن
تصویر باب شدن
رایج شدن رواج یافتن مدشدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز شدن
تصویر باز شدن
گشاده شدن (درو مانند آن) گشود شدن مفتوح گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتش شدن
تصویر آتش شدن
گرم شدن (آب)، آشوب بر خاستن شور و غوغا بهم رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخش شدن
تصویر بخش شدن
قسمت شدن تقسیم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا شدن
تصویر فرا شدن
داخل شدن
فرهنگ لغت هوشیار